درآستانه ی فصلی سرد در محفل عزای آیینه ها و اجتماع سوگوارتجربه های پریده رنگ و این غروب بارور شده از دانش سکوت چگونه می شود به آن کسی که می رود این سان ، صبور، سنگین، سرگردان، فرمان ایست داد...