محبت را کجا جویم؟
ب گل گفتم ز جا خم شد و خون از سینه اش جوشید
چو امد شمع ب او گفتم محبت را کجا جویم؟
پریشان شد و اتش گرفت و ان را بذل جان نامید
چو پروانه در ان هنگام پیدا شد بدو گفتم
محبت را کجا جویم؟
در اغوشش هویدا شد
و ان محجوب را بوسید
در ان غوغا شمع گریست تا
اتش خاموش نشود