-
[ بدون عنوان ]
1391/10/10 22:58
یه وقتایی تنهایی آنقدر قیمت داره که درو را باز نمیکنم... حتی برای تو که سالها منتظر در زدنت بودم
-
[ بدون عنوان ]
1391/10/10 22:53
گناه نه؛ چاره ای نبود… طعم سیب میداد لبانت طاق زدم بهشت را با آغوشت رفتنت را تماشا کردم… بغضم را بلعیدم… اشک در چشمانم عجب ماهرانه آخرین لحظه را تار و مبهم به تصویر کشید !!!
-
بچگی
1391/10/10 22:38
یادته وقتی بچه بودی واس اینک واست اون عروسک پشت ویترین و بخرن چقد اشک ریختی تا خریدن الان اون عروسک کجاست؟ نمی دونم ما ادما چرا واس ب دست اوردن ی چیزی خیلی تلاش میکنیم اما واس نگه داشتنش اصلا!!!
-
دلم گرفته...
1391/10/09 23:15
دلم گرفته..... قلم ب دست گرفتم بنویسم ک صدایی پرسید:از چ مینویسی؟ پاسخش را دادم:از تکرار ک در حال نفوذ در بین روزهاست گفت مینویسی گ چ شود؟ ک درد دلت تازه شود؟ گفتم کیستی؟اشنایی میدانم...حست غریب نیست.لمست میکنم...... گفت اری بیگانه نیستم.هر از گاهی مهمانت میشوم و تو ب سرعت قلم ب دست میگیری برای نوشتن..... او حرف می زد...
-
دلم گرفته!
1391/10/09 22:56
امشب دلم گرفته است و میخواهم از گرفته های دلم برایت بگویم از ابر های تیره ای ک با نسیم خیانت ب اسمان دلم اوردی....... می خواهم تورا ب یاد بیاورم.... و با نگاه چشمان تو تا ب صبح مژه بر هم نزنم اما افسوس......... گذشت دقائق چهره ات را از یادم برده اند! میخواهم اولین ساعتی را ک نگاهم کردی ب یاد بیاورم..... اما......
-
[ بدون عنوان ]
1391/10/06 22:32
گفتمش دل میخری؟ گفتا ب چند؟ گفتمش دل مال تو تنها بخند خنده کرد و دل ز دستانم ربود تا ب خود باز امدم او رفته بود!!! دل ز دستش روی خاک افتاده بود جای پایش روی دل جا مانده بود..
-
وقتی مردم
1391/10/06 22:27
وقتی مردم روی طابوتم پارچه سیاهی بکشید تا همه بدانند ک روزگارم سیاه بود پاهایم را از طابوت بیرون بگذارید تا همه بدانند در جست و جویش بودم چشم هایم را در طابوت باز بگذارید تا همه بدانند چشم انتظارش بودم
-
سلام
1391/10/06 22:24
ای طول و عرض و قطر و شعاع دایره دلم سلام دوستم از ان روزی ک پیشانی متوازی الاضلاع تو را دیدم عاشق ارتفاع تو گشتم عزیزم غباری ک از ته بیضی کفشت بلند میشه در گوشه چشم شهلایت می جویم محبوبم از تو میخواهم ک دیگر از کسر های گنگ استفاده نکرده و قرینه ات را در رادیکال قلبم جای دهی کسی ک تا ابد عاشق زوایای خارجی دهان توست چند...
-
فراموشی
1391/10/06 22:16
شد فراموش داستان یار من چون کویری خشک بر افکار من عشق او چون شعله ای سوزنده بود گشته چون خاکستر اکنون چ سرد یادش اینک در نگاهم مرده است فکرش اینک در دلم پژمرده است
-
سلام
1391/10/06 22:09
سلام بهونه ی قشنگ من برای زندگی اره بازم منم همون دیوونه ی همیشگی فدای مهربونیات چ میکنی با سرنوشت دلم برات تنگ شده بود این نامه رو واست نوشت حالا اگ منو بخوای روی گل های قالی ام جای نگاهت بدجوری تو صحن چشمام خالیه نمی دونی دلم چقد تنگ برای دیدنت برای مهربونیات نوازشات بوسیدنت فدای تو ی وقت شبا بی خوابی خستت نکنه غم...
-
غروب
1391/10/06 22:00
غروب دل انگیزی بود دختر و پسر عاشقی لب دریا نشسته بودند پسر گفت بیا با هم ی ارزو کنیم دختر با بی میلی تمام قبول کرد اول پسر چشمانش را بست و این گونه ارزو کرد:ای کاش برای همیشه تا اخر دنیا کنار هم بمونیم پسر چشماشو باز کرد و ب دختر گفت حالا نوبت توست .دختر با بی میلی چشماشو بست و این گونه ارزو کرد:ای کاش دنیا همین حالا...
-
[ بدون عنوان ]
1391/10/05 23:24
چند برگ کاغذ یک خودکار نیمه تمام ولی هیچ گاه با من همراه نبوده اند در کنارم نشستند قافله ی دقائق از کنارم میگذرد و با حسرت نگاهش میکنم چند لحظه پیر تر میشوم دیگ حرفایم را ورق ها نمیخوانند میخواهم فریاد بزنم اما هر واژه ای ک از دهانم میپرد اتش میگیرد و مرا بهره ای جز خاکستر نیست ک بگویم دوستت دارم
-
سفر
1391/10/05 23:15
باکوله باری از غم بار سفر را بستم از کوچه هایی عبور میکنم ک هی ب من میگن اینجا جایگاه عاشقان نیست زیرا خاک این کوچه هارا با قدم های عاشقی زیر پا میگزارم جنسی از عشق ندارد چرا در این کوچه تابلویی نیست ک مرا راهنمایی کند تا ب معشوقم برسم اگر عاشقی و طعم عشق را چشیدی بیا و مرا راهنمایی کن تا ب معشوقم ک در انتهای کوچه...
-
[ بدون عنوان ]
1391/10/04 23:04
دل من حوصله کن داد زدن ممنوع است کم بکن این گله فریاد زدن ممنوع است بین این قوم ک هر کار ثواب است کباب این دل سوخته را باد زدن ممنوع است تیشه بر ریشه ی فرهاد زدن شیرین است حرفی از بیشه فرهاد زدن ممنوع است شادی از منظر این فوم گناهی است بزرگ بزن اهنگ ولی شاد زدن ممنوع است
-
[ بدون عنوان ]
1391/10/04 22:58
ادمک اخر دنیاست بخند ادمک مرگ همین جاست بخند ادمک خر نشوی گریه کنی کل دنیا چو سراب است بخند دست خطی ک تو را عاشق کرد شوخی کاغذی ماست بخند ان خدایی ک بزرگش خواندی ب خدا مثل تو تنهاست بخند
-
دوست داشتن.
1391/10/04 22:52
عجیب است دوست داشتن... و عجیب تر از ان دوست داشته شدن وقتی میدانیم کسی با دل و جان دوستمان دارد........... و نفس ها و صدا ها و نگاهمان در روح و جانش ریشه دوانده ب بازیش میگیریم هر چ او عاشق تر ما سرخوش تر هر چ او دل نازک تر ما بی رحم تر تقصیر از ما نیست تمامی قصه های عاشقانه اینگونه ب گوشمان خوانده شده اند.......
-
[ بدون عنوان ]
1391/10/04 22:48
سر مشق های اب و بابا یادمان رفت رسم نوشتن با قلب ها یادمان رفت شعر خدا ی مهربان را حفظ کرده بودیم اما خدای مهربان هم یادمان رفت
-
محبت را کجا جویم؟
1391/10/04 22:39
محبت را کجا جویم؟ ب گل گفتم ز جا خم شد و خون از سینه اش جوشید چو امد شمع ب او گفتم محبت را کجا جویم؟ پریشان شد و اتش گرفت و ان را بذل جان نامید چو پروانه در ان هنگام پیدا شد بدو گفتم محبت را کجا جویم؟ در اغوشش هویدا شد و ان محجوب را بوسید در ان غوغا شمع گریست تا اتش خاموش نشود
-
[ بدون عنوان ]
1391/10/04 22:30
خواستم زندگی کنم گفتنند ننگ است خواستم خود کشی کنم گفتند گناه است خواستم تنها باشم گفتند عاشق هستی خواستم عاشق باشم گفتند گناه است خواستم مومن باشم گفتند خدا نیست خواستم کافر باشم گفتند پس خدا کیست؟ خواستم ارزو هایم را براورده کنم گفتند ب گور خواهی رفت خواستم ناامید شوم گفتتند امید است خواستم کمک کنم گفتند ظاهر بینی...
-
[ بدون عنوان ]
1391/10/04 22:22
اگ ی روز کسی بهت گفت دوستت دارم سعی نکن بهش بگی دوستت دارم اگ گفت عاشقتم سعی نکن عاشقش بشی اگ گفت همه ی زندگیش تویی سعی نکن همه ی زندگیت بشه چون ی روز میاد بهت میگ ازت متنفرم اون موقع تو نمیتونی ازش متنفر بشی
-
فراموشت نمیکنم
1391/10/04 22:15
شقایق ها روزی میمیرند وگل ها پژمرده می شوند اما.... من تو را فراموش نخواهم کرد چ زیبا بود لحظه اشناییمون و چ غم انگیز بود ک در فراغ یار اشک میریختم چ زیبا بود واژه محبت و چ زود گذشت عشق بی پایان اری من ان زمان ک دفترچه های دلشکسته را ورق میزدم ب یاد اون همه بی وفایی افتادم. و این بود سوالی ک هرگز جوابش را پیدا نکردم
-
خیانت
1391/10/04 20:17
انان ک بودنم را قدر نمیدانند رفتنم را خیانت میشمارند
-
یکی بود یکی نبود
1391/10/04 01:02
یکی بود یکی نبود اون ک با هیچکی نبود من بودم و اون ک با همه بود تو بودی ........
-
حرفش را نزن
1391/10/04 00:35
دوست داری بشکنی قلب پریشان مرا دل شکستن کار اسانی است حرفش را نزن خورده ای سوگند روزی عهد مارا بشکنی این شکستن نامسلمانیست حرفش را نزن حرف رفتن میزنی وقتی ک محتاج توام! رفتنت اغاز ویرانیست حرفش را نزن
-
داداش
1391/10/03 23:33
داداشی غصه نخور زندگی جذر و مد داره دنیامون ی عالم ادم خوب و بد داره داداشی غصه نخور دنیا پناه ادماس تر و تازه موندن گل مال اشک شبنماس داداشی غصه نخور خاطره هامون کودکن تو ی این قصه دلا, ی وقتایی عروسکن داداشی غصه نخور زندگی بی غم نمیشه! اونی ک غصه نداشته باشه ادم نمیشه داداشی غصه نخور دنیا رو بسپار ب خدا هردومون دعا...
-
خیال خوش
1391/10/03 23:18
ان کس ک میگفت دوستم داره عاشقی نبود ک ب شوق من امده باشد رهگذری بود ک روی برگ های خشک پائیزی راه می رفت صدای خش خش برگ ها همان اوازی بود ک من گمان می کردم میگوید دوستت دارم
-
حکایت
1391/10/03 22:59
پایان این حکایت خنده دار نیست من عاشق او بودم او عاشق او.....